مرد و گوشی

آوازی خوش، صدایی دلنواز

از گوشی موبایلش می آمد

ولی نه آهنگساز و نه خوانندش از دلش خبر نداشتند

وهمچنان آهنگی شاد میخواند

گوشی بالای سرش برد و اندوهی زیاد

وجودش رو گرفت و منکری از عقل جلویش

اندوه پیروز شد و گوشی به خیابان پرتاب شد

به زمین نرسیده بود که زنگ خورد...زرزرزرززرزر

چند لحظه بعد یک مرد که دستش دراز بود به وسط خیابان افتاد...تپپپپپپپپپ

1390/6/4

1111111111

ادامه نوشته

مردی که خدا بود

                                       مردی که خدا بود...

تا برگشت یک گلوله توی سرش خورد

وتا خواست بفهمه چی شده مرد
جلوی مردم بود،همه دیدند
ولی سکوت کرده و خیره به جسد بی جانش 
بچه ای جلو آمد و به قاتل گفت:
آقا شما خدایی؟؟!!
مرد باتفکری اندک گفت:نه چطور مگه؟؟!!
بچه گفت:"پدرم میگه خدا به آدم زندگی میده وخودشم زندگی رو از آدم میگیره
خدایی دیگه درسته...؟؟؟!!"
مرد هرکاری کرد نتونست مرد رو زنده کنه و 
بچه یقین پیدا کرد که خدابود.......
چه تلخ است خدایی جز او داشتن....
اسامه شمس(1390/9/4)